قهوه قجری
یا
تریاکی
فرقی ندارد
اعتیاد اور است
چشمهایت
و سرانجام قصه
بستر است
انجا که
فعل خواب برای تو
دیدنی است
برای من رفتنی
چونست به دردِ دیگران درمانی؟
چون نوبتِ دردِما رسد در مانی
نافرجامی یک رویا
اغاز دلتنگی ها
تمنا از خاطره ها
اری
تو ان عزیزی بودی
که با رفتن اش
نا تمام ماند...
تمام قصه ها
اگر روزم پریشان شد
فدای تاری از زلفش
که هر شب با خیالش
خواب های دیگری دارم
اجازه میدی که بگم حرف ترانه هام تویی ؟
دلیل زنده بودنم ٬ درد بهانه هام تویی ؟
اجازه میدی که شبا همش بیام تو خواب تو ؟
اون عکسی که با هم داریم جا بدمش تو قاب تو
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
تعداد صفحات : 2
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت